خـــــــــزان ، طعم فراموش شدنم را دارد
پ.ن ...................................................................
لحظه لحظه خزانِ رفتن ِ توست
همچنان ناگهانِ رفتــــن توست ...
کاش می گفتی چکار کنم؟! ...
با دستهایی که به دستهایت مبتلا شده اند ...
اگر آمدی که هیچ !
اگر نه ... هیچ !
اگر هیچ ... هیچ !
این است مثلث برمودای یک سایه ی عاشق !
چشم هایت
آغاز ابرهایند ...
زیبایی شان سهم عاشق تازه ات
سهم من
ابرهایند ...